شرحی از یک بیت
جاوید فرهاد جاوید فرهاد

در نظریه ‌های عرفان "وحدت الوجودی" هر چیز از "وحدت" آغاز می‌شود و "دویی" یا دوگانگی در برابر آن رنگ می‌بازد؛ اما در دنیای گسترده‌ی این وحدت، عالمی از "اعراض" وجود دارد که همه‌ای آن‌ها به جوهروحدت الوجودمی پیوندند.

 

 در نظریه‌ی متعارف "وحدت الوجود"، جهان کثرت (اعراض) نمودی از عالم وحدت است که پس از دوره‌ی معین ، در نفس وحدت الوجود حل می‌شود؛ و از این رو مفهوم "دویی" در آن وجود ندارد.

با توجه به این نگره‌ی عرفانی، بیدل نیز اشاره‌ی زیبایی به این مسأله دارد:

 

"آن که در یکتایی‌اش، وهم دویی را راه نیست

چون کنم یادش مقابل می‌شوم با عالمی"

 

"یکتایی" اشاره به عالم وحدت است که پندار و گمان دویی یا دوگانگی در آن راه ندارد؛ اما یاد آن برابر شدن با عالمی است.

 

نکته‌ای را که بیدل از دید عرفانی می‌خواهد بیان کند با این پارادوکس صوری آغاز می‌شود:

در جهان وحدت (یکتایی) با آن که "دویی" وجود ندارد؛ وقتی با تأمل برخورد شود، عالمی از مفاهیم را می‌توان در پیوند با این یکتایی دریافت. این دریافت، چیزی جز معرفت بیشتر به وحدت وجود نیست.

 

از دید عرفانی، جهان وحدت الوجود، قایم به ذات خود است و کثرت الوجود سایه‌ای از عالم وحدت است، نه اصل وحدت. معرفت درباره‌ی جهان وحدت، در واقع معرفت به جهان لایتناهی است که به تعبیر بیدل، انسان با تمام انگیزه و عطشش برای شناخت آن در مقام "حیرت" ایستاده است:

 

"اینقدر بیدل به دام حیرت دل می‌تپم

ره ز من بیرون ندارد فکر گردون تاز من"

و یا:

مژگان به کارخانه‌ی حیرت گشوده‌ایم

در دست ما کلید در باز داده‌اند"

 

از سوی دیگر، نگاه بیدل به مسایل "وحدت" و "کثرت"، از یک پیوستگی میان این دو مسأله بحث می‌کند. او به این باور است که وحدت و کثرت رابطه‌ای به هم پیوسته و سامانمندی با هم دارند و مانند "جسم و جان" و "روز و شب در دل هم منزل" دارند:

 

"وحدت و کثرت، چو جسم و جان در آغوش هم‌اند

کاروان روز و شب را در دل هم منزل است"

 

جهان وحدت، جهان خدایی (یکتایی) است و جهان کثرت، جهان انسانی است. بیدل رابطه دو سویه "خدا و انسان" را رابطه‌ی تنگاتنگ می‌داند و این نزدیکی و رابطه را به حیث اصلی برای تکامل انسان  – به ویژه در معرفت شناسی – بیان می‌کند.

 

نیاز انسان به خدا از دید بیدل، نیاز مطلق است. کثرت نیز وابسته به وحدت و متعلق به اوست. هر چیز از اوست و سرانجام به او باز می‌گردد.

 

شناخت جهان کثرت از دید بیدل، منجر به شناخت جهان وحدت می‌شود (اشاره به مسأله خودشناسی و سپس خداشناسی)؛ اما در بیت "آن که در یکتایی‌اش، وهم دویی را راه نیست" یک نگرش معکوس است و آن این که وقتی بیدل در "یکتایی" (وحدت) تأمل می‌کند، با عالمی رو به رو می‌شود که به لحاظ معرفت شناسی، مستلزم  شناخت بیشتر است؛ زیرا در این وحدت، جهانی از کثرت نهفته است؛ اما افسوس که فهم انسان در برابر این گسترده‌گی مفاهیم کوتاه می‌آید و آدمی از درک بسیاری از آن‌ها در این "غفلت‌سرا" عاجز می‌ماند:

 

"در این غفلت سرا عرفان ما هم تازه‌گی دارد

سراپا مغز دانش گشتن و چیزی نفهمیدن"


June 2nd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان